شجاعت "خود" بودن (آینده انقلاب و پرسشهای انحرافی)
شبکه افق - 27 مرداد 1401 دانشکده شهید محمد منتظری _ مشهد _ ۹۸
بسمالله الرحمن الرحیم
چندتا نکته هم عرض بکنم، چندتا سؤال مشخص، چون بعضی وقتها کلیگویی میشود، میگویند خیلی خب الآن چه کار کنیم؟ اشکالات را گفتید الآن چه کار کنیم؟ پیشنهاد بدهید. پیشنهاد این که همان اشکالات را برعکس کن میشود پیشنهاد. بعضیها میگویند آقا ما فلان ضعفها را داریم، میگویند نه آقا همهاش منفیبافی میکنید خب مثبت حرف بزنید! همان منفیها را برعکس کنید بقول مشهدیها ورچوپه کنید! یکی از این بچههای خراسانی دستگیر شده بود در رادیو عراق او را برده بودند گفته بودند باید بگویی وضع ما خوب است که ما علیه ایران تبلیغ کنیم، او را زده بودند، این قضیه واقعی است، به او کاغذ بودند که پشت رادیو باید اینها را بدهی، که بگویی اینجا وضع ما خیلی خوب است غذا خوب میدهند، بهداشت خوب است و... این هم هر جملهای را که میگفت بعدش میگفت ورچوپه! هرچه گفتم برعکسش کنید. حالا ما در بعضی از جهات، هرچه میگویید اشکال است آن را برعکس کنید میشود راه حل.
اما در عین حال ما تجربیات موفقی در کشور داشتیم، نشان داد که میتوانیم. بهترین دلیل برای این که چیزی ممکن است این است که اتفاق افتاده، واقع شده، ادلّ و دلیل بر امکان وقوع است. یعنی اگر چیزی واقع شده این دلیل نمیخواهد، این ممکن است، اگر ممکن نبود که اتفاق نمیافتد. بعضیها را دیدید میگویند ممکن نیست ما نمیتوانیم، چطوری نمیتوانید؟ وقتی شده یعنی چه که نمیتوانید؟ تو نمیتوانی بله عرضه نداری. تو برو کنار، آن کسانی که میتوانند بیایند، ظرفیتهای عظیمی داریم بخشی از آنها استفاده شده، بخش اعظم اینها استفاده نشده و نشان میدهد که شرایط هم هست، غیر از این که آدمهایش هستند یعنی شرایط و امکانات آن هم در کشور هست یعنی همه چیز آماده است ما هم میتوانیم، نه این که میتوانیم بلکه باید جهشی حرکت کنیم و جلو برویم، اگر این کار را بکنیم نیم قرن نشده ایران یکی از قدرتهای علمی اقتصادی جهان خواهد شد آن وقت است که تمدنسازی اولین میوهها و شکوفههایش را داده است دیگر نمیتوانند ما را تحریم و تهدید کنند. کشور میتواند به مشکلات غلبه کند یک عدهای در حکومت هستند میگویند ما نمیتوانیم غلبه کنیم ما باید تسلیم شویم. این یک واقعیت است این را قبول داریم یا قبول نداریم، دو گروه هستیم. در دانشگاههای ما، حوزههای ما، حکومت ما، نخبگان ما، رسانههای ما، ما دو گروه هستیم یک عده میگویند میتوانیم یک عده میگویند نه، این مشکل لاینحل است. اول باید تکلیفمان را با این قضیه روشن کنیم. استادی که میآید سر کلاس و توی سر دانشجو میزند، دانشجوی دکتری آمده میگوید من پایاننامه نوشتم همه استدلالهای علمی کردم، یک نظریه فلان نظریهپرداز اروپای قرن 18 را من نقد کردم، اصلاً استاد این را نخوانده و نفهمیده من چه میگویم، شروع کرده جلوی جمع من را مسخره کردن، که عجب! حالا جنابعالی دُم درآوردید و کارتان به جایی رسیده که فلانی را میروید نقد میکنید! والا ما دُم نداریم آدم هستیم چهارتا دست و پا داریم تو دُم داری قایمش کردی. خب پایاننامه را بخوان ببین چه میگویم، هرجایش حرف غیر علمی است آن را رد کن مسخره هم بکن ولی نمیگذارد. ما بعضی از دانشگاههای درجه علمی یک کشور در مسائل فنی مهندسی داریم بعضی از اینها اساتیدی دارند که از همان اول که دانشجو میآید توی گوشش میخوانند که آقا ما بدبختیم، آقا نمیشود، آقا اینجا جای ماندن نیست، آقا نمیشود! اصلاً یک کاری میکنند که طرف حالت تهوع، یأس مطلق به او دست میدهد که اینجا چه جایی است؟ باید مشکلات او را حل کنی، چه کسی باید حل کند؟ باید حلش کنیم. این ممسئله اول است آن وقت این که الزامات آن را بشناسیم. 1) موانعی که جلوی پای ماست باید بشناسیم و آنها را برداریم. مدام کلیگویی کنیم که باید از موانع عبور کن، حالا هزار سال بنشینیم بگوییم باید عبور کرد! اگر عبور کردی؟ صدتا مانع است برو از یکیاش عبور کن، اینقدر این حرف را نزن برو عبور کن.
یکی از نقاط قوت این غربیها و اروپاییها این است – این الآن نقطه ضعف ماست – میرود مشکلات جزئی را پیدا میکند میگوید من سهتا مشکل جزئی را میخواهم حل کنم و میرود حل میکند. حالا ما، 300تا مشکل کلی تعریف میکنیم! بعد 3هزارتا آرمانهای خیلی درست و بزرگ تعریف میکنیم! بعد سال تمام میشود میبینیم یکی از مشکلات جزئی را هم حل نکردیم دوباره همان مشکلات باقی است. حلش کن، نمیخواهی راجع به صدتا حرف بزنی، راجع به سه تا هدف جزئی حرف بزن برو همانها را حل کن. نه صدتا هدف کلی که باز 50 سال دیگر هم بیایی همین را بگویی. مشکل را حل کن. الآن مشکل بهرهوری در مصرف دارید خوب حلش کن. مشکل ناکارآمدی در ادارات که آقا ادارات ما ناکارآمدند زمان مفید در ادارات ما اینقدر است، خب که چی؟ تا چه زمانی این حرفها هست؟ یعنی چهارتا تیم پژوهشی عقلانی نداریم توی دانشگاههایمان بگوید که خیلی خب ما میخواهیم بهرهوری ادارات ما بیشتر شود! من نمیدانم بر چه اساسی این حرف را میزنند ولی مثلاً میگویند از این 8 ساعت، 14 دقیقه کار میکنند ولی در فلان کشور 3 ساعت آن مفید است، ولی من نمیدانم مبنایشان در این حرفها چیست، البته خواندم ولی در این حرفها تناقض میبینم. ولی بالاخره یک چیزی هست. خب حلش کن. این همه وزارتخانه و... کارمندان دولت یک میلیون و خوردهای بودند مدام گفتند ادارات را کوچک کنیم، اینقدر کوچک کردیم الآن 4ونیم، 5 میلیون خانواده، شما هر خانواده را 5 نفر حساب کن که بعضیهایشان بیشتر است یعنی 20- 30 میلیون نفر از ملت ایران کارمند دولت و حقوقبگیر حکومت هستند، خب تو کل پول نفتت را باید فقط حقوق بدهی! نه پولی، نه فرصتی، مگر میماند که شما یک کار جدیدی بکنید، مشکلاتی را حل کنید، یک کار انقلابی و یک تحول در اقتصاد انجام بدهید، خب باید این را حل کنید. این بوروکراسی خیلی جاها به جای این که مشکل را حل کند مانع حل مشکل است، خودش مشکل است و جزئی از مشکل شده نه از جزئی از راه حل! خب مدام 20- 30 سال است داریم میگوییم آقا بوروکراسی، دیوانسالاری غلط! خب چه کسی باید آن را درست کند؟ امام زمان باید بیاید؟ فرشتهها باید بیایند؟ خود خدا باید کارهایش را تعطیل کند و به اینجا ایران بیاید کل دنیا را ول کند بیاید کارهای ایران را حل کند یا ما باید آن را حل کنیم؟ این دانشگاههای ما و شماها باید آن را حل کنید این آدمها میروند و دوباره همان مشکل باقی است. به جناحها چه کار دارید؟ مشکلات را حل کنید، مردم و افکار عمومی و سبک زندگی مردم هم مهم است اینطوری نیست که از بالا یک کلید یا شاسی بزنند مشکلات حل بشوند. یک بخشی از مشکلات اقتصادی سبک زندگی خود ماهاست، سبک زندگی ما غلط است، کشورهای خارجی زندگیهایشان از ما سادهتر، زحمتشان بیشتر و اسرافشان از ما کمتر است اصلاً به اندازه ما اصراف نمیکنند، بعد لوازم کهنهشان را دور نمیاندازند ما الآن اینجا یک کمی که پولدار میشود هر سال کل مبلمان و کل کابینتهای آشپزخانهشان را همه را عوض میکند در بعضی از این کشورها به این حالتها میخندند و ما را مسخره میکنند. شما اینجا دیدید بخصوص خانمها که مثلاً مجلس عروسی دارند میگوید این لباس را قبلاً پوشیدم، فکر میکنند لباس یکبار مصرف است میگوید من این لباس را قبلاً پوشیدم خب پوشیده باشی! یکی از دوستان ما آنجا در توکیو استاد دانشگاه است میگوید اینجا عادی است، طرف میآید به همسایه میگوید این لباس را بچه من پوشیده برایش کوچک شده ولی لباس هنوز قابل استفاده است به او میدهد او هم تعجب میکند و میگوید ممنون که به یاد ما بودی تشکر میکند و لباس را میگیرد! حالا شما توی ایران جرأت داری چنین کاری را بکنی. چند وقت پیش یکی از آشناها به یکی از آشناهای دیگر در فامیل، یک چنین کاری کرده بود تازه مصرف هم نکرده بوده، گفته این لباس نو بوده ولی کوچک بوده، گفته استفاده نکردیم این را برای بچهها استفاده کن، آقا قهر و دعوا شد بین دوتا خانواده! توهین به ما میکنید! میگوید لباس کوچک شده، اصلاً کهنه نشده یک بار تنش کرده، الآن اندازه بچه توست، شما الآن در خیلی از کشورها میبینید حتی طبقه متوسط به بالا مثل این چهارشنبه بازار که ما میگوییم میخواهد طرف تلویزیونش خراب شده دور نمیاندازد یک جای خاصی میگذارند که هرکس میخواهد بیاید بردارد برود تعمیرش کند استفاده کند، این همه دور ریز ندارند. این مسئله در تمدنسازی مهم است ما حتی فقیرانمان هم سبک زندگیشان درست نیست چه برسد به مرفهین ما. چند وقت پیش یک کسی مضطرّ و گریه میکرد و که دارد از خانوادهاش جدا میشود با رفقا چند نفری پولی گذاشتیم که این وسایل اولیه زندگیاش را بگیرد بچه کوچک دارد رفته بود از این تلویزیونهای بزرگ دیواری است که خیلی گران است از اینها خریده بود! تو که نه خانه داری، شغل ندارد، با زنش دعواست میخواهند طلاق بگیرند، پول را از این طرف و آن طرف جمع کردیم به او دادیم که مشکل خانهات را حل کن، رفته آن را خریده! اصلاً شعور اقتصادی، برنامهریزی، معاش خانواده که چقدر پول داری و چطوری باید خرج کنی؟ خب اینها خیلی مهم است اینها مانع تمدنسازی است. آن وقت این تیپ مردم، پولدار هم که بشوند باز هم گرسنه و فقیر هستند باز هم مشکلاتشان هست باز یک جورایی خرج و مصرف میکند که تا آخر باز هم محتاج است. شعور سرمایهگذاری، شعور پسانداز، شعور مدیریت پول، شعور کار، جامعهای که کار را بدبختی میداند، بیکاری و مفتخوری را پیشرفت میداند نمیتواند تمدنسازی کند. ملتهایی که از کار لذت میبرند یکی از رفقای ما میگفت بچهام را سال اول ابتدایی مدرسه گذاشتم روز اول رفت مدرسه، عصر آمد خانه گفت بابا سه ماه تعطیلی کی است؟ این یک فرهنگ است، روز اول مدرسه منتظر سه ماه تعطیلی هستی؟ شاید هم در مدرسه یک کاری شده که به او برخورده، ولی این سؤال در ذهن همه ماها هست که چه کار کنیم کمتر کار کنیم بیشتر بخوریم؟ چه کسی زرنگ است؟ کسی که کمتر کار کند و بیشتر حقوق بگیرد. این یک فرهنگ است! فلانی بابا خیلی چیز است، چطور؟ هیچ پول مفت! خیلی وضعش درست است! با این فرهنگ و با این سبک زندگی، میشود تمدنسازی کرد؟ یک بخشی هم پس به ما و به مردم مربوط است.
یک بخشی هم یک کارهایی میکنند که حاشیه آن از متن آن بیشتر است! ما باید همان کاری که زمان جنگ، دستمان خالی بود، تنها بودیم، اتکاء و توکل به خدا و برکت و ابداع و اختراع داشتیم، آن جواب میدهد، حرکت جهادی، متراکم، انسجام، اگر اخلاص باشد که برکت و آثار آن صدبرابر میشود. چه شد که ما در حوزه مسائل دفاعی و امنیتی و سیاسی و بعضی از حوزههای علم و تکنولوژی توانستیم به سرعت به ردههای اول جهان برسیم با وجود این مشکلات و تحریم، در همان شرایط جنگ و بعد از جنگ، اما در بعضی از رشتهها هم عقبافتاده و سطح پایین هستیم. چرا در بعضی از مسائل ضعف داریم، اینقدر اشکال داریم؟ در حالی که در بعضی از رشتهها توانستیم از زیر تودههای خاک و خاکستر بیرون بیاییم و رکوردهای جهانی بزنیم. چه اتفاقی در آن رشتهها افتاد که در این رشتهها نیفتاده است؟ این یک مسئله مهم است که باید به آن فکر کنیم. یک مشکل دیگر که ببینیم چطوری آنها را حل کنیم این دعواهای جناحی است، جناحزدگی، باندبازی، تقدم منافع ما بر منافع ملت، بر منافع ملی. مهم نیست سر اقتصاد کشور چه میآید؟ برای من کف بزنند، مهم نیست سر عزت و استقلال کشور چه میآید؟ من رأی بیاورم. اینها خطرناک است. اینها اسمش هم خیانت نگذاریم اینها خیانت است یعنی طوری بشود که حمایت و مخالفتها با تصمیمهای مختلف حکومتی و مدیریتی، معیار آن کارشناسی و علم نباشد معیار آن مصالح ملت نباشد، ملاک آن شعارها و ارزشهای انقلابی و مکتبی نباشد، معیار آن این است که این سودش به چه کسی میرسد؟ به کدام جناح؟ به کدام مسئول؟ به چپها است؟ به راستها است؟ این مسئله اصلی میشود. مثلاً میگویند مصلحت اقتصاد کشور این است که با نفت اینطوری بشود یا فلان کار شود، میگوید بله مصلحت کشور این هست ولی منافع من این نیست! ما انتخابات در پیش است باید فلان کار را بکنیم که رأی بیاوریم، فلان کار را بکنیم و... منافع ما مهم است نه منافع ملی و مصالح کشور. بعد اگر یک کسی از آن جناحی است که ما او را قبول داریم و متعلق به ماست هر تصمیمی بگیرد ولو مزخرف، ما محکم حمایت میکنیم با تعصب! نخیر آقا این کار درست است! چرا؟ برای این که ما گفتیم، باند ما گفتند، یک تصمیم را یک جناح دیگر میگیرد ما آن جناح را قبول نداریم ولی تصمیم او درست است، یک کلمه حمایت نکنیم، برای چه حمایت کنیم منافعش که به ما نمیرسد، به ملت میرسد که برسد! اینها صدمه میزند و صدمه خیلی زده، این قبیلهگرایی است حتی کار سالم حزبی هم نیست، این باعث میشود ما فرسایش اجتماعی و سیاسی داشته باشیم، فرسایش اقتصادی داشته باشیم. این تعابیری که عرض میکنم حرفها و تعبیر بنده نیست، اینها محصول یک عالمه کار کارشناسی است و منابعی که در این قضیه مسائل کشور را آسیبشناسی کردند. حتی یک تصمیم درست هم میخواهید بگیرید، اثرگذاری آن کاهش پیدا میکند، افت پیدا میکند حتی تصمیم مثبت، تصمیم منفی میشود. توان ملی را تضعیف میکنی،امید عمومی را زائل میکنی. ما از این جناحزدگی و قبیلهگرایی خیلی ضرر دیدیم. فرصتسوزی زیاد شد، نزاعها و دعواهای بیارزش، امکانات زیادی را از دست دادیم، وقت از دست دادیم، بعد این را چه کار کنیم؟ شما راه حل بدهید، الآن انتخاب مجلس است، باز انتخابات فلان است، باز ریاست جمهوری است، باز شوراهاست، در انتخابات به جای این که به همدیگر فحش بدهید و مثل غربیها به هم تهمت بزنید بیایید دموکراسی غربی، دموکراسی کلاهبرداری و دروغ است، بیاییم روی مردمسالاری دینی، چه کسی شایستهتر است؟ چه کسی خادمتر به خلق است؟ چه کسی خداییتر است؟ چه کسی متخصصتر است؟ بعد هم بیاییم این طرح را به رأی بگذاریم بعد هم کار علمی بکنیم بعد یک طرح ملی که شروع میشود چهار سال به چهار سال عوض نکنید! هر انتتخاباتی طرحها را با تریلی دور بریزیم و کامیون کامیون بیاییم طرحها را بگوییم این دورهاش گذشته است! مگر اقتصاد اینطوری است؟ مگر نظام بانکی و نظام اقتصاد و نظام مالیاتی، واردات، صادرات، تجارت خارجی مگر اینطوری است که با هر دولت و با هر مجلسی بشود آن را عوض کرد؟ مگر کار علمی و اقتصادی چهار سال – چهار سال است؟ شما الآن باید سرمایهگذاری کنید و 20 سال دیگر جواب بدهد، مطمئن نیستید که چهار سال دیگر انتخاب بشود نروند کلاً زیر اصل آن بزنند و بودجه آن را قطع کنند و به فلانجا بدهند! خب اینها نمیشود. این یک مانع بزرگی است برای آن فکر کنید که چه کار باید بکنیم؟ اصلاحاتی در قانون لازم است؟ چه نوع نظارتی؟ ثبات، نظارت، پاسخگویی، شفافیت، ما برای تک تک اینها چقدر از اهل بیت(ع) روایت داریم؟ برای شفافیت در مدیریت حکومت، برای نظارت، برای دقت، برای پاسخگویی، برای عقلانیت، برای عدالت، پشت هر تصمیمی باید کار کارشناسی بشود، مگر تو میتوانی یک شبه بیایی یک تصمیمی بگیری و بعد هم بروی! با منافع ملی، با حقوق مردم، با حقالناس و با اقتصاد کشور و عزت کشور بازی میکنید. آقا یک قانونی نوشتیم فلان، بعد او هم آمد یک قانونی نوشت فلان! بر چه اساسی؟ تو یک تصمیم میگیری، گاهی یک وزیر، چندتا وکیل، گاهی یک مدیرکل یک امضاء میکند خودش نمیفهمد چه کار کرد؟ بعد این امضاء میبینید یک مرتبه 500تا کارخانه را ورشکست کرد. تا آخر هم نمیفهمد. یا اگر بفهمد هم ممکن است برایش مهم نباشد. شما با یک امضاء یک تصمیم غلط، یک مرتبه ممکن است بخشی از تولید را نابود کنی، قاچاق را تقویت کنی، بعد حواست نیست که تو این تولید را نابود کردی، 500تا کارخانه تعطیل شد یک مرتبه 5 هزار، 50هزار آدم بیکار میشوند بعد از دو سال 500تا طلاق اتفاق میافتد یا 600 نفر معتاد میشوند بعد آن امضایی که تو کردی باعث این کار شد که تا آخر هم نمیفهمی. ما باید بر اساس استدلال علمی، پاسخگو، با حجت عقلی و شرعی تصمیمها روشن باشد و بعد باید ثبات داشته باشیم. مگر میتوانید تصمیم بگیرید هنوز سه سال نشده باز یکی دیگر بیاید آن را عوض کند یا ضمانت اجرا نداشته باشد ما یک عالمه الآن سند داریم روی هم تلمبار شده، سندهای خوب و عالی، بهترین انشاء! هیچ کس پاسخگو نیست که چه کسی دارد به اینها عمل میکند؟ اینقدر از این سندها نوشتیم نمره انشاءمان الآن 20 است! اصلاً نمیدانیم این سندها چه کسی؟ کدام اداره؟ کدام نهاد؟ کدام بخشی غیر دولتی؟ در نهادهای دیگر، حکومتی جواب میدهند؟ این هم از اسناد بالادستی، بهترین اسناد بالادستی دنیا در این 30- 40 سال در ایران نوشته شده است. مفاهیم قشنگ یا درست، خب چه کسی جواب میدهد؟ چه کسی نظارت میکند؟ چه کسی به لحاظ عملی و اجرایی به این تصمیمهای کلان و اسناد بالادستی پایبند است؟ مخصوصاً در حوزه اقتصاد. حالا در حوزه فرهنگ هرکسی هر کاری بکند میگوید ما به اسناد بالادستی عمل کردیم. در حوزه علوم انسانی میگوید هر چیزی گفتی گفتی! کی به کی است! میگوید این هم یک قرائت و یک نظریه است مثل پزشکی و مهندسی نیست یا معماری که خراب عمل کنی ساختمان میریزد، پزشکی که درست عمل نکند، ده تا جراحی، هشت نفرش زیر تیغش بمیرند میگویند دیوانه برو کنار! چه کسی به تو گفته جراحی کنی؟ ولی در علوم انسانی هر کاری بکنی هیچکس نمیفهمد! هر کاری میخواهی بکن به اسم روانشناسی، جامعهشناسی، علوم سیاسی، به اسم تعلیم و تربیت، به اسم مشاور حقوق، ما دو – سهتا مشاور در آشناهایمان داریم که مشاور خانوادهاند ولی خودشان طلاقیاند! دو تا خانم هستند یک آقا، اینها خودشان طلاق گرفتند، سهتاییشان مشاور خانواده هستند در فامیلهای دور و آشناهای همسرمان، سهتا را من میشناسم! شماها خودتان نتوانستید زندگی کنید آن وقت مشاوره بقیه هستید؟ البته من میدانم چطوری مشاوره میدهند؟ مشاوره میدهند که زودتر طلاق بگیرید چون در این قضیه تجربه دارند. شما در علوم انسانی هرچه پراندی پراندی! میگوییید این هم یک قرائت است! قرائت خودم هست! ولی در رشتههای فنی – حرفهای خیلی قرائتبازی مکاتب مختلف نمیشود! یا پل را درست میسازی یا خراب، یا پل خراب میشود یا کار میکند، بیخ یقهات را هم میشود گرفت! اما در اسناد بالادستی، این سند درست بود یا غلط؟ بالاخره انشاء آن که قشنگ بود! حالا چه کسی جواب میدهد؟ ما با این سندها یقیه چه کسی را در حکومت باید بگیریم؟ که 10- 20 سال پیش نوشتند، سند جامع نقشه جامعه علمی نوشتید، سند مهندسی فرهنگی، سند تعلیم و تربیت، بعد هم میگوید ما داریم طبق همینها داریم عمل میکنیم، باید فکر کنیم، یک مشکل ما الآن این است که با خبط و ربطهای مختلف سیاسی، آن جاهایی که باید به این اسناد پایبند باشند حتی به قانون اساسی نیستند، شما اصلاً حق نداشتید چنین تصمیمی را بگیرید، حق نداشتید پول بیتالمال را این طوری ببری مصرف کنی!
پایبندی اجرایی که مورد انتظار نسبت به تصمیمهای کلان، سیاستهای کلی، اسناد بالادستی، پایبندی کامل ندیدیم شدت و ضعف داشته است البته کم و زیاد داشته، بعضی از آدمها متعهدترند، مسئولترند، بعضیها نه. هرجا این پایبندی و انسجام و هماهنگی بوده ما آنجا پیشرفت کردیم هرجا نبود درجا زدیم. این نگاه خطرناک در حکومت ماست که در یک دورههایی قوی بود و در یک دورههایی ضعیف بود که برای پیشرفت و توسعه مدام آدرسهای غلط دادند برای این که خودشان را راحت کنند. یعنی یک وقت شما میگویید که ما باید مشکلاتمان را شفاف کنیم، تقسیم کار کنیم، هرکسی را بگوییم کجا مسئول کدام چیز است تا چه زمانی؟ زمانبندی مشخص، این مشکل مشخص، این بودجه مشخص، 5 سال دیگر باید این 5تا کار را بکنید جواب بدهید. اگر نه، محاکمه میشوید که با پول بیتالمال چه کار کردید؟ یک عده هم میگویند نه آقا ولش کن، دقیق نیست، همینطوری بریز و بپاش و برو، تهش هم هرچه شد شد! یک عدهای مدام آدرسهای غلط میدهند، پیشرفت کشور را به جای این که بگویند کلید داخل کشور است میگویند کلید توی لندن است، توی پاریس است! آنجا گم شده! در واشنگتن است، در کجاست! آقاجان کلید اینجاست توی جیب خودت هست قایمش کردی! زیر قالی گذاشتی یادت رفته کجا گذاشتی! مدام در جاهای دیگر و در جیب مردم داری دنبال آن میگردی. مشکلات اینجا باید حل بشود به دست این دانشگاه، به دست این مردم. مدام کلمه پیشرفت درونزا، پیشرفت برونزا! همه هم یاد گرفتند برونزا، درونزا، برونافکن، درونافکن! بابا با کلمهها چه کار داریم؟ خلاصهاش این است که این کشور پیشرفت نمیکند الا این که انواع استعدادها و ظرفیتهایش در داخل درست فعال و مدیریت بشود ولی با جهان هم ارتباط داشته باشد منتهی ارتباط فعالانه نه ارتباط منفعلانه. باید با همه جا ارتباط داشته باشیم. یکی از دروغهایی که این تیپها میگویند تیپهای غربزده غربگرا و حقیر، همه اینها مدام میگویند که بله آقا یک عدهای هم مخالف ما هستند اینها میگویند که با جهان ارتباط نداشته باشیم ما میگوییم آشتی با جهان، اینها میگویند قهر با جهان! چه کسی چنین حرفی را زده دروغگو؟ چه کسی چنین حرفی را زده، چه زمانی این حرف را زده؟ منظورت امام(ره) است؟ امام چه زمانی گفته ما با جهان قهریم؟ چرا دروغ میگویید؟ امام(ره) گفت با جهانخواران که 3- 4تا کشور جنایتکار هستند ما با آنها درگیر هستیم با جهانخواران نه با جهان! ما طرف جهان هستیم، جهان هم طرف ما بود. در همین قضیه هستهای 120 کشور غیر متعهد به نفع ما رأی دادند اینها جهان نبودند؟ این 5+ 1 که بعد شد منهای 2، بعد کلاً شد 1- 5 یعنی فقط آمریکا ماند، این جهان است؟ جهان اینها این است. این که میگویند آشتی با جهان، منظورشان تسلیم در برابر جهانخوار است و الا چه کسی با جهان دعوا داشته و دارد؟ شماها ما را تحریم کردید ما که کسی را تحریم نکردیم. حتی میدانید که آمریکا اول انقلاب رابطهاش را با ما قطع کرد ما که قطع نکردیم. او قطع کرد، بعد امام(ره) گفت که خوب کاری کردی! اگر یک تصمیم درست رئیس جمهور آمریکا در عمرش گرفته همین بود که رابطهاش را با ایران قطع کرد، این به نفع ماست، به درک که رابطه را قطع کردی. کجا انقلاب اسلامی و ما پشت به جهان بوده؟ انقلاب اسلامی همیشه نگاهش جهانی بود، آنها ما را تحریم کردند که نمیخواهند ما با جهان رابطه داشته باشیم. تهمت به خلاف واقع.
میگویند آقا پیشرفت باید عدالتمحور باشد، میگویند ما با عدالت کاری نداریم پیشرفت طبقاتی پیشرفت است! خب ما یک جدال فکری روی این قضیه داریم و این جدال نتایج عملی دارد هنوز هم دارد. یک دیدگاهی در حکومت داریم هنوز هم هستند که میگویند استقلال، حرف مفت است! استقلال یعنی انزوا! ما پیشرفت میخواهیم بدون عزت! درونزایی حرف بیخودی است، بله درونزا باش اما توجه به بیرون و عطف به بیرون هم داشته باش منتهی تو فعال باش نه منفعل. یک دیدگاهی داریم که میگویند امکان پیشرفت نیست الا در هضم شدن در بلوک غرب و پیروی از سرمایهداری صهیونیستی، باید تسلیم بشوی و الا پیشرفت نمیکنی. بعد ما میگوییم که خب اگر قرار بود پیشرفت بکنیم که چرا زمان شاه پیشرفت نشد؟ ما که زمان شاه ابتکار و اختراعی نداشتیم، صنایع داخلی نداشتیم، ذوب آهن و پتروشیمی بود و کلاً مستشاران خارجی بودند تولیدی نداشته کدام پیشرفت؟ نصف ملت ما که بیسواد بود، 70- 80 درصد زنان ایران که زمان شاه بیسواد بودند، الآن 65 درصد- 70 درصد دانشگاههای ما خانم هستند، حالا این که خودش چه آثاری دارد یک بحث دیگری است. ولیکن چرا دروغ میگویید؟ مصر 45 سال است تسلیم مطلق شماست، 40- 45 درصد مردم مصر زیر خط فقر هستند میدانید در پایتخت، در قاهره، 2- 3 میلیون آدم کارتنخواب در قبرستانها دارند زندگی میکنند! این پیشرفت مصر است که یکی از قدیمیترین تمدنهای تاریخ بوده است یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان بوده است، نصف ملت فقیر و زیر خط فقر هستند دو – سه میلیون کارتنخواب هستند، یعنی مردم در قبرستانهای قاهره رفتند چادر زدند و کنار قبرستانها، یعنی قبرها به جای دیوار، خانه، یعنی آنجا دارند زندگی میکنند! خب این کشور تسلیم شما بوده، کدام پیشرفت؟
عرضم را ختم کنم با این تعبیر که در این تحقیق و پروژهها میآید که کسانی که برای پیشرفت مدام و فقط آدرس مذاکره میدهند که مذاکره کنیم بعد پیشرفت میکنیم آن کار را بکن! یک قرارداد دیگر امضاء کنیم بعد پیشرفت میکنیم! 2030 را امضاء کن پیشرفت میکنیم! برجام را امضاء کن و... این تفکر برای این کشور خطرناک است این تفکر نمیگذارد ما پیشرفت کنیم. این تفکر این کشور را ضعیف، وابسته، آسیبپذیر نگه میدارد، با این دیدگاه نمیشود تمدنسازی کرد. این دیدگاه من نمیگویم خائن هستند، البته بعضیهایشان خائن هستند ولی خادم این ملت و کشور نیستند و من نمیخواهم نیت آنها را داوری کنم. مدام میگوید راه پیشرفت این است که از ارزشهایمان کوتاه بیاییم و آرمانهایمان را کنار بگذاریم، واقعگرا باش، آرمانگرا نباش! اتفاقاً شما واقعیت را نمیبینید، شما واقعبین باشید، این هم ذلت نشان میدهید کدام پیشرفت؟ شما واقعبین نیستید ما واقعبین هستیم، واقعیت هم همین است که در بیرون اتفاق افتاده، نه این که در ذهن توست، واقعیت بیرون است، شما واقعبین باشید، شماها واقعبین نیستید مدام توهمات خودتان را به اسم واقعیت به مردم قالب میکنید، هی وعده، وعده! تأخیر تآخیر! بعد آدرس میدهید و میگویید ما نسخههای بینالمللی داریم! ما موارد مشابه آن را دیدیم که چه شده! همه کشورها را زیر بدهیهای غیر قابل جبران اقتصادی و خسارتهای اجتماعی و انواع فروپاشیها بردند. بعد اغلب آدرس غلط میدهید! در مسئولین نظام آدرس غلط میدهند برای این که خودشان عرضه و آگاهیاش را ندارند و این انحراف ایجاد میکند در این که از ظرفیتهای کشور درست استفاده نکنید و خرابش کنید. این باعث انحراف میشود. اگر مسئولین تصمیمساز در قوای سهگانه منحرف شدند اشتباه کردند، آدرس غلط دادند مثل این است که شما در یک ماشینی نشستید یک مرتبه راننده ماشین را در یک جاده انحرافی بپیچد! اصلاً ناکجاآباد میروید! پول بنزین میدهید، وقت میگذارید، مشکلات تحمل میکنید، مدام از هدف دور میشوید، نباید بگذارید این تفکر پشت فرمان در حکومت بنشیند اینها خطرناکند، بعضیهایشان بدانند یا ندانند، فرمان را اشتباه میپیچید میروید توی جاده انحرافی و ملت را با خودتان میبرید! غربزدگی، غربباوری، نفی خودباوری، اینها نمیگذارد از ظرفیتهای کشور درست شناسایی و فعالب شوند این تفکر غلطی است که بین مسئولین و بین مردم اگر جایش باز شد اولین نتیجهاش این است که آقا کار را دست خارجیها بدهیم! مگر شما ندیدید چند سال پیش یکی از مسئولین رده بالای این مملکت اعلام کرد که ملت ایران فقط آبگوشت بزباش میتواند درست کند ما هیچ عرضه دیگری نداریم! بعد گفتند ما باید از خارج مدیر بیاوریم! نگفتند؟ شما مانعی، برو کنار ببین ما چقدر مدیر خوب در همین دانشگاههایمان داریم. شما بروید کنار بگذارید باد بیاید، جلوی باد ایستادی میگویی همه داریم خفه میشویم! برو کنار بگذار باد بیاید. اولین نتیجهاش خارجیها، خارجی، قوانین خارجی، قراردادهای خارجی، نظارت غربیها، آنها بیایند، این خیلی خطرناک است از هستهای شروع شد، همه جا خودش را گسترش میدهد. با این تفکر نمیشود پیشرفت کرد، با این تفکر نمیشود تمدنسازی کرد، این تفکر نتیجهاش بیکاری، وابستگی، فقر و آسیبپذیری بیشتر خواهد بود و هدر رفتن انرژی، نفت، استعدادها، همه چیز.
جمله جمعبندی، ما برای پیشرفت، اینهایی که میگویم کار کارشناسی است تعابیر بنده نیست، روی اینها کار شده است، محصول هزاران نفر ساعت کار است، روی آسیبشناسی وضع اقتصاد کشور، ما برای پیشرفت به یک اجماع یا نزدیک به اجماع احتیاج داریم، به باور فکری، این «ما میتوانیم» در اطلاح علمیاش در حوزه جامعهشناسی و اقتصاد همان درونزایی است. استفاده حداکثری از ظرفیتهای خودمان، شرط آن این است که از این نسخههایی که برایمان میپیچند و میفرستند و تحمیل میکنند و هدف اصلیاش تضعیف این خودباوری و درونزایی در نظام و در این جامعه است ما باید پرهیز کنیم اینها ما را هدف گرفتند، اینها دامهای خطرناکی است باید از آنها فاصله بگیریم. باید از داخل، اصلاح کنیم و تقویت کنیم، البته معنیاش این نیست که رابطهمان با بیرون قطع بشود، هرگز. ما کاملاً ضد انزوا، و طرفدار روابط باز فعال جهانی هستیم با همه جهان، شرق و غرب، غیر یکی دو تا کشور، ما با همه جهان میخواهیم رابطه داشته باشیم. همیشه هم میخواستیم ما با کسی دعوایی نداریم، از ظرفیتهای بیرونی حتماً باید استفاده کنیم، اسم آن را بگذار برونگرا، بله برونگرا هستیم اما درونزا، درونزا و برونگرا، این تفکر تز عملیاش، حرفهایشان را کاری ندارم، تز عملیشان این است درونگرا و برونزا. یعنی وابسته به بیرون باش، ولی از مزایای ارتباطات اقتصادی، علمی و جهان درست استفاده نکنیم. ما برعکس آن را میگوییم، میگوییم از تمام امکانات جهانی باید استفاده کنیم، با همه جهان باید رابطه باز داشته باشیم منتهی تحت کنترل و نظارت ما، در طرح جامع ما باشد، نه این که ما در طرح جامع آنها باشیم. ما فعال باشیم نه منفعل. معنی اقتصاد مقاومتی همین است.
برادران و خواهران، ما خیلی جاها به این نسخهها در این 40 سال گذشته اعتماد کردیم و دقیقاً از همان جاها ضربه خوردیم ما در 40 سال گذشته یک جاهایی دنبال نسخههای غربی راه افتادیم بدون این که بفهمیم چیست و چرا؟ اعتماد بیجا کردیم، خودباختگی در مسئولین، هزینههای زیادی برای کشور ایجاد کرد. هرجا ما بیعدالتی دادیم، عقبماندگی در علم و اقتصاد داشتیم یک سر آن به اعتماد بیجا و غرب مربوط میشد. یک بخشی از آن مربوط میشد به خوشبینی سادهلوحانه و احمقانه به غرب. ما از این تجربهها در سیاستهایمان کردیم به الگوهای غربی که آنها میگفتند نتیجهاش شکاف طبقاتی شد، ضعف عدالت اقتصادی و اجتماعی شد هنوز بعد از چند سال داریم چوب آن را میخوریم. ما در دهه 70 بعد از جنگ، زمان بازسازی، بعضی از نسخههای نولیبرال را در اقتصادمان اجرا کردیم! فکر کردیم با شعار تنشزدایی و این نسخهها اقتصادمان خوب میشود، روابط بینالملل و غرب میآیند کمک میکنند نتیجهاش میدانید چه شد؟ شکاف طبقاتی زیاد شد، در بخشی از جامعه فقر دوباره پیدا شد از همه بدتر این است که تنشزدایی شعارش را دادیم وضعمان بدتر شد، همان موقع رئیس جمهور ما مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی – رحمتالله علیه- مرحوم آقای هاشمی که شعار تنشزدایی داد و گفت فتیله را پایین بکشید و مدام مرگ بر آمریکا نگویید، قصدش هم دلسوزی بود میخواست مشکلات اقتصاد و سیاست خارجی را حل کند ولی همان موقع پلیس بینالملل غربیها و اروپاییها حکم بازداشت مرحوم هاشمی را صادر کردند! یعنی اگر آقای هاشمی از کشور بیرون میرفت حق داشتند ایشان را بازداشت کنند! یعنی هرچه کوتاه آمدیم پرروتر شدند، کل کشورهای اتحادیه اروپا یک مرتبه سر یک قضیه قهر کردند و سفارتهایشان را قهر کردند رفتند، البته بعد مجبور شدند دست از پا درازتر برگشتند چون آنها از اینجا نمیگذرند. برنامهها دارند.
یک نمونه دیگر از این نسخهها نسخه جمعیت بود. ببینید رشد جمعیت ما زیاد بود باید کنترل هم میشد و اشکالی هم نداشت اما یک مرتبه آمدند یک قانونهایی گذاشتند با بودجه بیتالمال، عقیمسازی! جلوی رشد جمعیت را کلاً گرفتن، تولید مثل کلاً ممنوع! این هم یک نسخه غربی بود، چقدر برای کشور هزینه داشته است؟ با پول خودمان این کارها شد بعد هم یادمان رفت که خب تا یک حدی است، حالا نتیجه سیاستهای جمعیتی چه شده است؟ ما در 20- 30 سال آینده یک کشور سالخورده پیر خواهیم بود. کشور پیر نمیتواند رشد علمی و اقتصادی بکند. کشور پیر نمیتواند از خودش در برابر هجوم بیگانه دفاع کند. کشور پیر، نشاط و خلاقیت ندارد، انرژی ندارد، حالش را ندارد، کشور پیر نمیتواند پیشرفت و تمدنسازی کند این کشورهایی ک در دنیا ابرقدرت سیاسی اقتصادی شدند و تمدنسازی کردند همهشان پرجمعیت هستند آمریکا 200- 300 میلیون جمعیت دارد. روسیه همینطور است، چین پرجمعیتترین کشور جهان است، اینها اقتصاد اول جهان هستند، البته جمعیت زیاد با مدیریت ضعیف منشأ فقر میشود اما با مدیریت درست بدون جمعیت نمیشود تمدنسازی کرد. خب این هم یک سیاست و نسخه غربی بود نتیجهاش این شد که الآن دارید میبینید.
یک نمونهاش را هم همین نسل شما دید و دارد میبیند. این پیمانهای بینالمللی که فرت و فرت در این سالها امضاء کردند. 2030، برجام، معاهدات اقلیمی و امثال اینها. همهاش هم تحت فشار بوده، اصلاً به منافع این کشور فکر نکردند که این قرارداد برای مردم ایران چه چیزی دارد؟ جز محدودیت و مسئولیت، این هم یک اعتماد بیجا به غرب بوده است، شعار این بود که آقا ما میخواهیم با جهان آشتی کنیم، از فرصتهای جهانی استفاده کنیم، جهان بیاید به ما کمک کند! کدام جهان؟ جهان با ما مشکلی نداشته و ندارد، منظورتان این 3- 4تا قدرت استعماری هستند؟ اربابهای سابقمان که میخواهند دوباره برگردند، منظورت آمریکاییها و انگلیسیها و فرانسویها هستند؟ کدام جهان؟ خب حالا شما تحت فشار میآیید میگویید ما میخواهیم حمایتهای بینالمللی پیدا کنیم ما میخواهیم با جهان آشتی کنیم، از فرصتهای جهانی هم استفاده کنیم و... همهاش شده ابزارهای فشار علیه این کشور. حالا یک چیزی به شما بگویم خود آن کشورها اینها را امضاء نکردند. میدانید که آمریکا 2030 را امضاء نکرد؟ اما به ما گفتند باید امضاء کنید. بعد اینها امضاء کردند بدون این که بیاید توی مجلس و توی شورای عالی انقلاب فرهنگی، و در هیچ جا، برخلاف قانون اساسی تعهد دادند امضاء کردند، اجرا کردند و پول بیتالمال را هم روی آن گذاشتند! آمدند معاهدات حقوق کودک را که سازمان ملل بر اساس فرهنگ غربی نوشته، این را بدون این که جایی تصویب کنند بودجه گذاشتند دارند اجرا میکنند، بعد خود ما در حکومت، در شورای انقلاب فرهنگی، پارسال پیارسال یک سند مفصلی راجع به حقوق کودک و خانواده بحث کردند خیلی هم مترقی. البته ممکن است اشکالاتی وجود داشته باشد که بنده خودم هم به بعضی از مادههایش اشکال دارم ولی بالاخره یک قانون داخلی مترقی است، این را نه امضاء کردند، نه ابلاغ کردند، نه اجرا. بعد یک سال دیگر میگوییم شما حق ندارید باید امضاء کنید و اجرا کنید، میگوید نه این بار مالی دارد! من از مسئولین درجه یک این پرسیدم، گفتم برای غربیها را داری اجرا میکنی مگر بار مالی ندارد؟ آن بار مالی دارد هیچ جا هم تصویب نشده دارد در جمهوری اسلامی اجرا میشود این که بار مالی از آن قطعاً کمتر دارد و اینجا تصویب شده اجرا نمیکنند این هم یک نمونه دیگرش است. یک تعهدات بینالمللی دارند میدانید بیشترین تعهدات بینالمللی در همین 6- 7 سال شده است؟ قراردادهایی که در این 5- 6 سال امضاء شد به این اندازه من شنیدم از اول انقلاب تا الان، ما اینقدر قرارداد امضاء نکردیم و اکثر اینها هم شاید مسیر قانونیشان را طی نکردند. البته دوپهلو است میتوانید زیر بارش نروید ولی همینها عامل فشار میشود فردا میگویند امضاء کردید چرا اجرا نمیکنید آن وقت تحریمتان میکنند. خب اینها بخشی از آسیبها بود فکرکنید که برای اینها باید چه کار کرد؟ این سه – چهارتا آسیبی که عرض کردیم شما فکر کنید که چه کار باید کرد راه حل بدهید. ببخشید والسلام علیکم و رحمهالله.
کل سؤالات را من برای شما عرض میکنم.
سؤال: فرمودند که با توجه به وجود نخبگان و دانشجویانی در رشته فیزیک هستهای، برق، قدرت، کنترل، فاز دوم نیروگاه هستهای بوشهر، چرا به دست یک کشور خارجی ساخته میشود؟ آیا این نبود اعئماد به دانشگاه، و توجه بیشتر به کشورهای اروپایی نیست؟
جواب استاد: من در جریان این نیستم ولی سؤال، سؤال کاملاً منطقی و درستی است. اگر واقعیت داشته باشد که ما نیروی متخصص داخلی داریم که از پس این کار برمیآید و در عین حال به اینها اعتماد نکنند و به کشورهای دیگر بگویند این اشکال شما قطعاً وارد است منتهی من چون اشراف ندارم و واقعاً نمیدانم قضیه چیست بیش از این نمیتوانم به این سؤال پاسخ بدهم. جواب شرطی که اگر اینطور است اشکال وارد است ولی اگر اینطور نیست اشکال وارد نیست.
سؤال: چطور میشود با این همه افراد تحصیل کرده و نخبه جریانی برای این مدیریت کشور انتخاب بشوند که با گفتمان ما میتوانیم اعتقاد ندارند؟ آیا معنایش این نیست که حتی خروجیهای دانشگاه هنوز خودشان را باور ندارند؟
جواب استاد: چرا، در مورد بعضیها معنایش همین است. جوابهای کوتاه شفاف میدهم.
سؤال: آیا تمدن مورد نظر، جنبه جمهوریت دارد یا دیکتاتوری؟
جواب استاد: خب به نظرم پاسخ این سؤال روشن است، به نظرم اگر دیکتاتوری باشد که اصلاً تمدن اسلامی نیست. تمدن اسلامی – ایرانی که این انقلاب بشارت آن را داده، قطعاً در بستر جمهوری باید اتفاق بیفتد و با آرمانهای اسلامی. و اصلاً یک علت این که بعضیها معتقدند که ما بخاطر جمهوری بودن و انتخاباتی بودن مسئولین که هر 4 سال – 4 سال عوض میشوند ما در بعضی از جهات نمیتوانیم پیشرفت ممتد سریع داشته باشیم، بعضیها اعتقادشان این است. یعنی یکی از نقدهای اساسی بعد از 30- 40 سال تجربه این است که این اوایل این را نمیگفتند الآن میگویند، بعضیها میگویند آیا علت این که بعضی از مشکلات ما هنوز هست این نیست که یک اصل ثابت سیاست علمی و شفاف و پاسخگو پیاپی درست تعقیب نشده؟ مدام انتخابات پشت انتخابات، 4 سال – 4 سال آدمها عوض میشوند سیاستها عوض میشود و کارها عوض میشود؟ قطعاً یک علت آن، این عدم ثبات است. اما راه حل آن آیا این است که ما انتخابات نداشته باشیم؟ جمهوریت را منتفی کنیم؟ نه، این راه حل نیست ما میتوانیم با حفظ جمهوریت و انتخاباتی بودن مسئولین کاری کنیم که یک سیاستهای کلی ثابتی داشته باشیم، یک نظارت و شفافیتی داشته باشیم. بنابراین هرگز دیکتاتوری نیست. دیکتاتوری یعنی تحقیر یک ملت! دیکتاتوری یعنی سرکوب استعدادهای مردم، دیکتاتوری یعنی به یک جامعهای بگویید شماها هیچ کدام هیجی نمیفهمید اگر هم میفهمید بیخود میفهمید. دیکتاتوری یعنی انگیزه و احساس و خلاقیّت را از یک جامعه گرفتن،همه کنار بنشینیم من، ما، چند نفر، ما یک باندی میخواهیم فلان کنیم! این طاغوت است خلاف اسلام است، دیکتاتور یعنی طاغوت. حکومت آن نامشروع است. جمهوری اما باید جمهوریتی باشد که در راستای رشد جمهور و تأمین حقوق و منافع جمهور باشد نه به اسم جمهوریت به جمهور صدمه بخورد. اگر به اسم جمهوریت آمدی عوامفریبی و عوامزدگی را حاکم کردید اولین صدمه آن به جمهور و مردم میخورد. اما جمهوریت به این معنا که این مردم را حق رشد دارند، حق انتخاب دارند، حق نظارت دارند، حق سؤال دارند و مسئولینشان را خودشان باید انتخاب کنند. خیلی خب یک سؤال، اگر مردم آمدند و در بعضی از انتخاباتها آدمهای ضعیف و بیخود انتخاب کردند چی؟ پس اصلاً نگذاریم انتخاب کنند چون ممکن است بد انتخاب کنند. نه، راه حلش این نیست، یک جامعه بد انتخاب کند چوب آن را بخورد خودش رشد کند و تجدید نظر کند این بهتر است از این که بخواهی حق انتخاب یک ملت را از او بگیری و بگویی چون به شما اعتمادی نیست و ممکن است کلاهتان را بردارند شما دیگر نمیخواهد که انتخاب کنید! نه آقا بگذارید انتخاب کنند. نقاط مثبت هر انتخاب را ببینند نقاط ضعف آن را هم ببینند کمکم تجربه کنند رشد کنند. این در تربیت بچه، شما یک بچهای دارید مگر میتوانید مدام دست بچهتان را یکسره بگیرید که خطا نکند؟ نه آقا. یک وقتی هم باید بگذاریم دستش بسوزد، یک وقتی هم باید از یک جایی بیفتد کلهاش بشکند یک جایی هم باید یک وقت یک کاری را به حرف گوش نکند مریض شود، دفعه بعد دیگر دستش را توی آتش نمیبرد! اگر دفعه بعد هم برد پس یک بار دیگر هم مستحق سوختن هست و دفعه سوم این کار را نمیکند. شما نمیتوانید یک ملت را از حق انتخاب محروم کنید شما وظیفهتان آگاهی دادن به مردم است، حفظ آزادی مردم است بعد به مردم بگویید که پای انتخابتان بایستید! تو نمیتوانی یک انتخابی بکنی بعد مشکلاتی برایتان پیش بیاید بعد تقصیر یکی دیگر بیندازی! تو انتخاب کردی. چه آگاهانه و چه ناآگاهانه باید مسئولیت آن را بپذیرید. ما انتخاب کردیم ولی نه برای این که این کار بشود برای یک کار دیگری! خب آن توی ذهن خودت بوده! واقعبین باش درست انتخاب کن و هزینهاش را هم بپرداز. خیر نکات مثبت آن هم به تو میرسد و شر آن هم به تو میرسد. ما نمیتوانیم بگوییم با دیکتاتوری سالم ما مشکلات کشور را حل میکنیم بدون انتخابات. اولاً چه کسی گفته که جنابعالی میفهمید و هیچ کس دیگر نمیفهمد! فقط شماها میفهمید! اصلاً دیکتاتوری همینطوری شروع میشود دیکتاتور میگوید من میفهمم بقیه نمیفهمند! حق با من است و بقیه حق ندارند دیکتاتوری و طاغوت یعنی این. رهبری دینی حق ندارد دیکتاتوری و مستبد باشد باید حق انتخاب را به مردم بدهد ولو خودش میفهمد این انتخاب یک جایی غلط است ولی جلوی مردم را به هر قیمتی که نباید گرفت، باید به مردم آگاهی بدهیم، تذکر بدهیم که مردم اینها ملاک است، مواظب باشید اینطوری است، مردم هم بگویند آقا فهمیدیم چه گفتی ولی دلمان میخواهد همین را انتخاب کنیم، بسیار خب نوش جانتان! انتخاب کن، نتیجهاش را هم ببین، پایش هم بایست، دیگر تقصیر این و آن ننداز. مدام نگو آی چرا رهبری فلان کار را نمیکند؟ آی چرا این کار را نکردی؟ او کار خودش را کرد تو هم کار خودت را کردی، او باید مسئولیت عمل خودش را بپذیرد تو هم مسئولیت انتخاب خودت را بپذیر. قضیه این است. قطعاً با دیکتاتوری تمدنسازی نمیشود اگر هم بشود یک تمدن ظاهری پوشالی موقت است. بله بعضی از کشورها آمدند با دیکتاتوری قدرت و ثروت ایجاد کردند، پیشرفت ظاهری، اما همه اینها موقت بود، ملتی که رشد نکند خودآگاهی و خلاقیت نداشته باشد ملت تمدنساز نیست.
اصلاًحالا فرض کنید تمدن هم ساختید یعنی شما یک جامعهای را تو انستید با دیکتاتوری ثروتمند و قدرتمند کنید از نگاه اسلامی صرف ثروت و قدرت این ارزش نیست، انسان بودن رشد عقلی و معنوی و اخلاقی آن مهم است و آنها با دیکتاتوری نمیشود، بنده میتوانم دست بچهام یا شما دست بچهات را بگیری به زور او را مجبور کنی کارهای خوب بکند و به زور نظارت کنی و دوربین مخفی هم توی اتاقش بگذاری که کار بد نکند اسم این رشد نیست، اسم این تربیت نیست، رشد نمیکند این تسلیم تو شده، ریا میکند و منافق میشود. از آن طرف هم رهایش کن من هیچی نمیگویم هر کاری میخواهی بکن آزادی است رشد است، این هم رشد نیست این آزادی هم ضد رشد است این آزادی نیست، هچل هف است! این آزادی نیست. نظارت، به مسئولیتت عمل کن اما بدون دیکتاتوری.
سؤال: فرمودند با گرانی و وضع کنونی کشور چه باید کرد؟ آیا اعتراض و راهپیمایی روش خوبی است؟
جواب استاد: ببینید آتش زدن و جنایت قطعاً روش خوبی نیست هیچ جای دنیا هیچ قانونی این را نمیپذیرد خیانت به یک جامعه است حتی حرف حق را هم خرابش میکند مطالبهات را هم دیگر نمیتوانی بکنی. این که قطعاً ترور است، خشونت است، قانونشکنی و صدمه به ملت است. آتش زدن و کشتن و جنایت. اما از آن طرف حق ندارند وقتی یک سیاست غلطی را میبینند یا به نظرشان غلط است حق ندارند اعتراض کنند نهی از منکر کنند، سؤال کنند؟ چرا حق دارند. اسلام این را میگوید، قانون اساسی ما این را میگوید، عقل این را میگوید، حالا البته یک سؤالی هست ما چطوری چه فضای قانونی را ایجاد کنیم که اگر یک بخشهایی به یک چیزی اعتراض دارند بتوانند یک اعتراض قانونی سالم بکنند دشمن هم نیاید سوء استفاده کند زخم که ایجاد شد مگسها روی آن نیایند، بتوانند یک اعتراض آرام قانونی بکنند. این حتماً حرف درستی است من فکر میکنم ما در این قضیه هنوز هم مشکل داریم، ما باید یک زمینهای ایجاد کنیم به لحاظ رسانهای، حتی تجمع قانونی. کارگرهای یک کارخانهای بیکار شدند، خصوصیسازی غلطی انجام شده، سوء استفاده شده، یا خیانت یا خریّت، بیتالمال را دادیم به جای این که خصوصیسازی کنیم زبالهسازی کردیم، یک مرتبه چند هزار کارگر بیکار شدند، حقوق او را نمیدهی، کسی مسئولیت آن را نمیپذیرد نه دولت نه خصوصی. خب این چه کار کند؟ دشمن بیاید سوار کار بشود آتش و درگیری کند نه آقا. راه حل سوم، همان که اسلام و عقل میگوید قانون اساسی گفته، یک فرصت قانونی بدهید حرفهایشان را بزنند اشکالاتشان را مطرح کنند انتقاد کنند، نهی از منکر کنند مسئولین مربوطه بیایند یکی یکی جواب بدهند. راه حل درست این است. نه آن، نه آن.
سؤال: فرمودند آیا در پیشرفت ایران اسلامی اهل سنت هم نقشی دارند؟
جواب استاد: یعنی چه، این چه سؤالی است، مگر ما در این مسئله شیعه و سنی داریم؟ هرکس ایرانی است و هرکس مسلمان است، هرکس ایرانی است در ساختن آینده ایران نقش دارد، حق دارد، شهروند این جامعه است، ما شیعه و سنی نداریم، سنی در 90 درصد اعتقاداتشان یکی هستند در ده درصدشان اختلاف نظرهایی دارند باید بهم احترام بگذارند علمایشان مؤدبانه بدون تکفیر و بدون توهین به مقدسات لازم است گفتگو کنند، استدلال کنند بعد هم نظر همدیگر را قبول نکردند نکردند، مهم نیست ما برادریم با اختلاف نظر، مگر کسی حق دارد یک کسی را به عنوان این که تو شیعه نیستی تو مسلما نیستی، اصلاً مسیحی و یهودی هستی از یکسری حقوقی محروم کنی، مگر چنین حقی را دارد؟ خلاف قطعی اسلام است. و خلاف قانون اساسی ماست، زمان پیامبر اکرم(ص) زمان امیرالمؤمنین ما کسانی داشتیم طرف آمده به امام علی(ع) میگوید یک معامله شیرینی کردیم میفرمایند چطور؟ میگوید یک مسیحی و یک یهودی گیر آوردیم کلاهش را برداشتم! حالا با این تعبیر در روایت نگفته، میگوید از او یک زمین مفت خریدم نفهمید یا فهمید گفت اینها مسلمان هستند اکثریت هستند ما چه کار کنیم؟ کلاهمان را برمیدارد، حضرت امیر(ع) فرمودند به چه حقی چنین کاری را کردی؟ گفت آقا مسلمان نیست فرمودند نباشد یعنی چه مسلمان نیست؟ این تعبیر را عنایت کنید، پیامبر اکرم(ص) فرمودند «لهم ما لنا و علیهم ما علینا» یعنی سود آنها سود ماست ضرر آنها هم ضرر ماست. فرمودند هر غیر مسلمانی در جامعه اسلامی دارد زندگی میکند صددرصد احترام و امنیت حقوقی آزادی دین و عبادت و حقوق مادی و معنویاش صددرصد مساوی است. حضرت امیر(ع) که خوارج علیه او شعار میدادند درگیر شده بودند نزدیک بود جنگ مسلحانه را شروع کنند سخنرانیهایشان را بهم میزدند، به حضرت امیر(ع) توهین میکردند، حضرت علی میفرمود یک ریال از حقوق بیتالمالشان نباید قطع بشود. در مسجدهای ما آمدند کسی حق ندارد بیرونشان کند، مثل همه شماها مساویاند تا وقتی اسلحه برنداشتند اگر اسلحه بردارند و شروع کنند به قانونشکنی خب جواب اسلحه، اسلحه است و الا من را قبول ندارند نداشته باشند مگر حکومت اسلامی حق دارد بگوید یک کسی چون مذهبش مذهب من نیست یا اصلاً ما را قبول ندارد یک کسی میآید میگوید بنده ولایت فقیه را قبول ندارم ولی دین را قبول ندارم قانونشکنی نمیکنم و دارم در جامعه معمولی زندگیام را میکنم مگر حق داری که بگویی حقوق تو را به تو نمیدهیم، مگر حق داری سهم او را از یارانهها ندهی چون تو با ما نیستی یارانهات را نمیدهیم و میگوییم شهرداری زبالههایت را جمع نکند! یا پلیس امنیت کوچه شما را رعایت نکند مگر حق دارید؟ همه با هم مساوی هستیم.
سؤال: بعد سؤال کردند اگر دارند چرا در بعضی از رشتهها حق تحصیل ندارد؟
جواب استاد: من چنین چیزی نشنیدم کدام رشته مثلاً؟ این دوستمان که این را نوشته خواهش میکنم که بگویند که کدام رشته است که گفتند اهل سنت حق تحصیل ندارند؟ اولاً ما توی سپاه، یک عالمه پاسدار سنی داریم. چطور این حرف را میزنید؟ ما بسیجی و سپاهی اهل سنت داریم، ما بسیجی اهل سنت داشتیم که در سوریه رفته با تکفیریها جنگیده و شهید شده، یک پدر و پسر در زاهدان بودند چطور چنین چیزی را میگویید؟ بنده اولین بار است که دارم چنین چیزی را میشنوم.
سؤال: بعد گفتند که چرا بعضی اساتید دانشگاه بدون هیچ نگاه، گاهی اوقات به اهل سنت توهین میکنند؟
جواب استاد: هیچ کس حق ندارد به اهل سنت توهین بکند. هیچ کس حق ندارد، به مقدساتشان هم نباید توهین کنید. بله میتوانیم بگوییم ما با هم اختلاف عقیده داریم، ولی حق ندارید توهین کنیدو فحش بدهید قرآن میگوید به بت بتپرستان فحش ندهید، قرآن میگوید به مسیحی و یهودی بگویید ای اهل کتاب بیایید از مشترکات شروع کنیم اول سر اختلافات نرویم بعد به مسلمان، به برادر مسلمان مگر حق دارید توهین کنید، بله ما میتوانیم بگوییم ما در یک مسائلی اختلاف نظر داریم نه در همه چیز.
سؤال: فرمودند چرا در مدیریتهای جامعه از نیروی جوان استفاده نمیکنند؟ راهکار چیست؟ چرا جوان مدرکدار بیکار باشد و افرادی با سن بالا و سابقه ضعیف در مدیریت کارها را به عهده بگیرند؟
جواب استاد: این سؤال را از من نباید بپرسید من را اشتباه گرفتید.
سؤال: هریک از فرازهایی که گفتید بسیار عالی و تأثیرگذار بود این که گفتید با این همه استعداد ما میتوانیم فساد اقتصادی و اختلاس را هم از بین ببریم بسیار نکته مهمی است چه راهکار اجرایی پیشنهاد میکنید؟
جواب استاد: شما چه راهکار اجرایی پیشنهاد میکنید؟ همهاش که نباید بنشینید بگویید پیشنهاد کن، یک کم هم شما باید پیشنهاد کنید. اصلاً قرار این بود که شما پیشنهاد کنید یعنی دانشگاهها در گام دوم بیایند روش بدهند، روش علمی دانشگاهی، چه کار کنیم که فساد به این شکل دیگر اتفاق نیفتد و یا به حداقل برسد، حالا به این شکل که نمیشود، محال است هیچ جای دنیا به صفر نمیرسد ولی به حداقل برسد. بعضیها نمیدانند بعضیها نمیخواهند. آن مسئولین ما که به وظیفهشان عمل نمیکنند سه دستهاند. آنهایی که عمل میکنند هیچی، آنهایی که نمیکنند سه دستهاند، یک عده نمیدانند، یک عده نمیتوانند، یک عده نمیخواهند و او که نمیدانند باید آگاهش کنید، آنها که نمیتوانند باید امدادش کنی و کمکش کنی، آنها که نمیخواهند باید اخراجش کنی یعنی باید جلویش بایستی. باید اینها را به سلابه بکشی، باید نهی از منکر کنی، تریبون آزاد بگذاری، سؤال کنی، شفافسازی کنی، اعتراض کنی، نقد کنی، نهی از منکر کنی.
یکی از حضار: همه را حواله به جهنم میدهند!
جواب استاد: خب بدهند، به جهنم که حواله میدهند به جهنم. بالاخره نهی از منکر هزینه دارد باید سؤال کنی، نقد کنی، نظارت کنی. من به شما بگویم اگر راه حل علمی درستی شما بده، بگو اگر به این 20تا دستورالعمل عمل کنی، اختلاس و رشوه به حداقل میرسد شما اگر این را درست و علمی ارائه کنید من معتقدم که در این جامعه جواب میدهد هم افکار عمومی فعال داریم، رسانههای فعال آزاد اجمالاً داریم ولیکن مسئولین حکومتی هم چون انتخابات داریم دوره به دوره باید رأی داشته باشند نمیتوانند در برابر یک پیشنهاد درست مدت زیادی مقاومت کنند حالا هم که رسانه و فضای مجازی آمده و امکان سانسور به حداقل رسیده است. بنابراین راه حل اگر داشته باشیم بدهیم به نظر من کمکم راهش را باز میکند.
یکی از حضار: خب اگر ما پیشنهادی ارائه بدهیم کسی خریدار نیست.
جواب استاد: آن را نباید از من بپرسید من که جزو مسئولین نیستم. ببینید راه آن هست همین الآن عرض کردم. شما الآن در فضای مجازی یک گروه دانشجویان هستند... مثلاً همین دانشجویان دانشگاه شهید منتظری، اساتید این دانشگاه، شما یک راه حل پیدا کنید 5 بار این را در فضای مجازی تکرار کنید کسی جرأت دارد شما را ندیده بگیرد؟ اصلاً اینطوری نیست اشتباه میکنید.
والسلام علیکم و رحمهالله برکاته
هشتگهای موضوعی